من بیچاره لطف آشکارت را نمی فهمم
تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتی
به دل افتادن گاه و گدارت را نمی فهمم
زیارت نامه میخوانم دلم از نور لبریز است
اگرچه گاه معنای عبارت را نمی فهمم
تو پرواز مرا در اوج می خواهی
من از بس در قفس بودم اسارت را نمی فهمم
بجاب غربت تو ازدحام صحن را دیدم
غریبی؛ آه درد بی شمارت را نمی فهمم
به هر زائر سه جا سرمیزنی
زیارت نه ولی قول و قرارت را که میفهمم
برچسب : نویسنده : persian2645 بازدید : 243